Tuesday, July 28, 2009

تهمت پراکنی سران کودتا، داد ضرغامی را هم درآورد

آش به شدت شور شده استتهمت پراکنی سران کودتا، داد ضرغامی را هم درآوردهرچند صدا و سیما در مدتی که از تقلب انتخاباتی 22 خرداد میگذرد، در حمایت از این تقلب بزرگ و وضعیت کودتاگونه ی پس از آن کم نگذاشته است، ولی ظاهرا آش آنقدر شور شده و روند توهینها و اتهام پراکنیهای سران کودتا به جایی رسیده که از آستانه ی رئیس صدا و سیما هم خارج شده است. از این رو عزت الله ضرغامی امروز یادداشتی را در واکنش به اتهاماتی که ذوالنور (نماینده ولی فقیه و فرمانده بسیج) به همسر شهید باکری وارد کرده بود، منتشر کرد و از منصوب ولی فقیه در سپاه پرسید: زمان جنگ کجا بودی؟متن کامل یادداشت ضرغای را در ادامه بخوانید:از جنگ و قصه های آن گفتن، آن هم این موقع بلاخیز و نیز وقت بلاسوز چه حکایتی است؟وقتی که با چشمی اشک و دیگری خون، غمنامه جانسوز همسری از تبار یاران شهید را میخوانم دلم سخت طوفانی است و چشمانم بارانی. شبهای پادگان الله اکبر، شبهای دوکوهه، غروبهای گلف و زمین داغ و آسمان پر از فتنه و ذهن پر از تلواسه های دائم ماندن و یا رفتن یاران. چه کسی پناه آن جان پناهان بود. آن غزلوارههای ناب مردانگی و بینیازی که بودن را عزت بخشیدند و خوشنام و گمنام رفتند تا میراث خواران منفعت طلب و ناآگاه و زشت گو بر شما بتازند و فکر کنند که لب ریخته هاشان نصاب بهشت است و جهنم.تبار شما را میشناسم از مهدی و حمید باکری و همت و خرازی و صیاد شیرازی تا بروجردی و کاظمی و باقری و متوسلیان و داوود کریمی و تا ... و کیست که به این مدعیان بگوید کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟! و بیاختیار یادم افتاد که در قحط سال هیزم، انقلابیون که پایشان کنار شومینه هنگام صرف قهوه عصرانه سوخت در پایان قائله مستنطق ما شدند که هنگام انقلاب کجا بودند؟ و این حکایت روایت تابسوز همه دورانها بوده است و انگار بنا است بماند.با بغض میپرسم حال شما در شب عملیات کدام بود. عشق آمیخته با ترس و یا بیم ممزوج با کمال طلبی و استعلاجویی و چه کسی میداند حال شما همسران شهدا کدام بود؟ شما یاران شهدا که داغ شقایق دیدهاید.کدام حالت وصف شما بود ای زینبیان زمانه در هنگامه عملیات والفجر، محرم، مسلم تا مرصاد و کدام خواهد بود تا چه میدانم در چه روزی و عملیاتی دیگر.اینک چه شده که درد و داغ شما را و نالهتان را به آسمان برده اند و چنان به خشمتان آورده اند که به درد مینویسید «من همسر شهید باکری هستم.»مگر آفتاب، مگر آب، مگر آبرو باید از خود بگوید.آنگونه که همت را و حمید و متوسلیان را میشناسم اینان را یادم نمیآید. کجای جنگ و چه وقت جنگ بوده اند. این صداهای مبهم چیست که تا این هنگام عمر به گوشم نرسیده اند، من که در غروب فاو میخواندم: عصر عاشورا زینب کبری میدهد ما را درس جانبازی.شهادت میدهم به یا زهراهای مطهر و عطر معطر جنگ که اگر شما نبودید یاران ما که جهان تنگشان بود چنین شیراوژن به جبهه خصم نمیشتافتند و اینکه میگویند اگر یاران رفتند زندگی را زمین بگذارید چه حرفی است اینان مگر جوکیان هندند که میگویند اگر مرد از دار دنیا رفت زن هم باید بمیرد و ...بدا به حال ما که ماندیم و دیدیم روزگار پوستین وارونه پوشیدن احکام و مسلمات دین از سوی جماعتی طلبکار و مدعی تا از راه رسیده که بر همسران یاران ما بی محابا میتازند.باشید سرافراز به نام، بمانید در مسیر تابناک اسلام ناب محمدی (ص) راه منیر یارانمان را همچنان سربلند، شجاع و فاطمی ادامه دهید که میدهید. به همین سادگی.

No comments:

Post a Comment