Saturday, August 22, 2009

I am Mirhossein Moosavi من، میرحسین موسوی

نامه همسر جلایی پور به صادق لاریجانی: مرتضوی همسرم را به گروگان گرفته است

8:01 عصر شنبه، 31 مرداد 1388

فاطمه شمس، عضو هسته مرکزی پویش موج سوم و همسر محمدرضا جلایی‌پور در نامه‌ای سرگشاده خطاب به صادق لاریجانی، رئیس جدید قوه قضائیه نگرانی عمیق خود را نسبت به گرونگانگیری مرتضوی اعلام کرد و از شکنجه‌های فیزیکی و روحی همسرش پرده برداشت. او این نامه را در حالی نوشته است که علی‌رغم صدور حکم آزادی جلایی‌پور توسط قاضی حداد در روز چهارشنبه، مرتضوی امروز علنا آزادی او را منتفی اعلام کرد. متن این نامه که در پایگاه اطلاع‌رسانی نوروز منتشر شده به شرح زیر است:


به نام خداوندگار مظلومان
رئیس محترم قوه قضائیه، جناب حجت‌الاسلام والمسلمین صادق لاریجانی
با تقدیم سلام و احترام
اینجانب، فاطمه شمس، همسر محمدرضا جلایی‌پور، مراتب عمیق نگرانی خود را نسبت به وضعیت ایجاد شده اخیر در مورد آزادی همسرم که بیش از ۶۵ روز است، بدون تفهیم اتهام و صادر شدن قرار، در بازداشت غیرقانونی به سر می‌برد، به حضور جنابعالی اعلام می‌کنم.

همسر من، در روز بیست و هفتم خردادماه سال جاری و هنگامی که به همراه یکدیگر، برای ادامه تحصیل قصد بازگشت به انگلستان را داشتیم، در مقابل چشمان بهت‌زده من و مسافران دیگر، توسط نیروهای امنیتی و بدون ارائه حکم در فرودگاه امام‌ خمینی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد و از ادامه سفر خود بازماند. او بعد از دو هفته بی‌خبری در تماسی دو دقیقه‌ای با برادرش از سلامتی خود خبر داد، ولی هنوز هم معلوم نبود که در چه محلی نگهداری می‌شود. بعد از گذشت نزدیک به ۲۰ روز و با پیگیری‌های صورت گرفته از سوی خانواده اینجانب و همسرم، معلوم شد که او در بند ۲۰۹ زندان اوین و در سلول انفرادی نگهداری می‌شود.

بعد از چهل و اندی روز حبس در انفرادی، با پیگری‌های صورت گرفته، برخی از اعضای خانواده موفق شدند با همسرم ملاقات کنند و در این ملاقات، به گفته ملاقات‌کنندگان متاسفانه علی‌رغم وضعیت مطلوب روحی همسرم که ناشی از ایمان و اعتقاد وی بود و نه برخوردهای مناسب بازجویان اوین، رنگ و روی او بسیار پریده و زردرنگ بود، اما به دلیل حضور مامور در اتاق، همسرم از گفتن آنچه بر او گذشته بود، بازماند.

بعد از دو جلسه ملاقات با او بود که مطلع شدیم همسر بیگناه مرا ۳ شبانه روز در سلولی داغ معروف به سلول موتورخانه ( که جنب موتورخانه است و پر از بخار و دود و دم است ) حبس کرده بودند تا به زور او را وادار به اعتراف تلویزیونی کنند. شرایط این سلول به قدری نامساعد و مسموم بوده که او حتی توان نفس کشیدن هم نداشته است. به دلیل وضعیت افتضاحی که در این سلول وجود داشته، حتی دل نگهبان سلول به حال همسر مظلومم می‌سوزد و به بازجو و مسوول بند اعتراض می‌کند و می‌گوید که در این وضعیت، او تلف خواهد شد و از بین خواهد رفت و بعد از آن خواستار تغییر سلول و جابجایی همسرم به محل دیگری می‌شود. بازجوی همسرم که ظاهرا بویی از انسانیت نبرده بود در مقابل این اعتراض زندانبان مقاومت می‌کند اما ماموری که برای سرکشی به وضعیت وی بعد از سه روز درب این سلول را باز می‌کند، هوا را به قدری نامساعد و گرم و مسموم می‌یابد که نمی‌تواند حتی پایش را داخل سلول بگذارد و دستور می‌دهد همسرم را از آن جا خارج کنند. بعد از خارج کردن او از این اتاق مخوف که هیچ یک از اصول اولیه نگهداری از زندانی را دارا نبوده و به اصطلاح غیراستاندارد(!) بوده است، او را با همان حال نزار ناشی از گرمای شدید به اتاق بازجویی می‌برند و ۹ ساعت تمام بدون آب و غذا و در حالیکه رکیک‌ترین فحش‌های ناموسی را به همسر، خواهر و مادرش می‌دهند و در تمام طول مدت بازجویی هم با ته خودکار بر سر او می‌کوبیده‌اند، وادار به اعتراف دروغش می‌کنند و وقتی موفق نمی‌شوند او را بی‌جان در سلول انفرادی دیگری رها می‌کنند. قبل از آن ۳ روز مخوف هم به مدت ۲۵ روز او را در حبس انفرادی مطلق و خلا زمانی و مکانی می‌اندازند و حتی یک بازجویی هم از او به عمل نمی‌آورند تا به قول خودشان او را بشکنند تا به باوری نداشته اعتراف کند.

این شکنجه‌های روحی و جسمی در حالی صورت گرفته است که همسر من تمام آنچه به آن باور داشته بود را قبل از این بازجویی مخوف نوشته بود، اما این افراد بی‌وجدان و ظالم با این فشارهای غیر انسانی، به دنبال گرفتن اعتراف دروغ از او بودند و همچنان هم هستند. اما خوشبختانه تا بدین لحظه موفق به انجام این عمل قبیح غیرقانونی، غیراخلاقی و غیر شرعی خود نشده‌اند. من از همین جا اعلام می‌کنم که پس از ۶۵ روز مقاومت همسرم در مقابل سخت‌ترین شرایط روحی و جسمی و شکنجه‌هایی که صورت گرفت او هنوز محکم ایستاده است و به یک کلمه دروغ اعتراف نکرده است و نخواهد کرد و اگر هر چیزی از او به نام جعلی اعتراف شنیدید و دیدید بدانید که از برکات آن سلول داغ و فحش‌های ناموسی و ضرب و شتم‌های فیزیکی و تحقیرهای روحی است.

جناب آقای لاریجانی

روز چهارشنبه هفته گذشته با پیگیری‌هایی که صورت گرفت، قاضی حداد، حکم آزادی همسر مرا که بعد از تامین وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی صادر شده بود، به زندان اوین فرستاد و به پدر همسرم گفت که یک ساعت دیگر به زندان اوین بروید و فرزندتان را تحویل بگیرید. اعضای خانواده ما ۱۱ ساعت را در مقابل درهای بسته اوین و در حالیکه هیچ کس جوابگوی دلیل این همه چشم انتظاری آنان نبود، سپری کردند و سپس در کمال ناامیدی به خانه بازگشتند. این روند چشم‌انتظاری تا ۴۸ ساعت ادامه داشت. آقایان گفتند که همه چیز به دلیل تعطیلی آخر هفته به امروز، یعنی شنبه موکول شده است و مجددا سه روز تمام ما را چشم‌به راه و منتظر گذاشتند. امروز هم پدر و برادر همسرم با مراجعه به دادسرا خواستار روشن شدن تکلیف همسرم شدند. اما در کمال ناباوری به آنها گفته شد که وزارت اطلاعات و دادستان تهران شخصا جلوی اجرای حکم قضایی را گرفته‌اند و نخواهند گذاشت که او آزاد شود. هیچ کس در دادسرا، هیچ جواب روشنی به عنوان دلیل ناتوانی قوه قضائیه از اجرای حکم قضائی صادره توسط قاضی پرونده ندارد. علی‌رغم اینکه سند ۲۰۰ میلیون تومانی را به گرو گرفته‌اند و حکم آزادی داده‌اند، آشکارا سعید مرتضوی، دادستان تهران، همسر مرا به گروگان گرفته‌ است و در کمال ناباوری و تاسف قوه قضائیه که عملا باید نافذترین نهاد در امر پیگیری وضعیت بازداشت‌شدگان باشد هم نمی‌تواند جلوی این اعمال خودسرانه را بگیرد. ایشان با کدام حق قانونی، اخلاقی و شرعی مجاز است که جلوی حکم قاضی دادسرا را بگیرد و مانع آزادی همسر من شود؟ چه کسی به ایشان چنین اختیارات نامحدودی اعطا کرده است؟

جناب آقای لاریجانی

همسر من، یک نخبه علمی و فرهنگی و مذهبی این مملکت و برخواسته از خانواده‌ای اصیل و مذهبیست که برای اسلام و انقلاب سه شهید داده است و پدرش ۱۰ سال تمام از عمرش را وقف دفاع از کیان میهنش در خطرناک‌ترین مناطق جنگی غرب کشور کرده است. همسر جوان من در کمال از خود گذشتگی و وطن‌دوستی و از سر مهری که به سرزمین مادری اش داشت، زندگی‌اش را وقف کار انتخاباتی کرد تا مگر برای اندکی هم که شده جوانان کشورش را به آینده امیدوارتر کند. او در تمام مدت فعالیت انتخاباتی، حتی یک بار هم پای خود را از حدود قانونی فراتر نگذاشت و در فعالیتی کاملا صلح آمیز و مقبول از جناب آقای موسوی، کاندیدای مورد تایید شورای نگهبان که همواره به انقلابی‌گری، دین‌ورزی، اخلاق وصداقت شهرت داشتند حمایت کرد. اعتراف می‌کنم که همسر من مدافع انقلابی است که امام خمینی رهبر آن بود و آقای مهندس موسوی که همسر من از حامیان ایشان است یکی از شخصیت‌های صادق و مومن به راه امام است. من و همسرم به حمایت و پشتیبانی از چنین فردی مفتخریم. من اعتراف می‌کنم که همسر من از مدافعان جمهوری اسلامی تمیز است که امام خمینی وعده آن را داده بود و در شعارهای مهندس موسوی تبلور داشت نه این حکمرانی کثیف که بهترین فرهیختگان این کشور را به بند کشیده است. این شکنجه‌ها و تبعیدها و حبس‌ها یک کلمه از این اعتقاد ما کم و زیاد نخواهد کرد. آنچه در دو ماه اخیر در زندان‌های کشور رخ داد فاجعه‌ای دینی، اخلاقی، قانونی و بشری است که دل هر انسانی را به درد می آورد و چون خوره‌ای به جان و روح آدمی افتاده‌ است.

ریاست محترم قوه قضائیه

سوال من از شما به عنوان مسوول قوه قضاییه این است که آیا نحوه برخورد با یک جوان نخبه که حائز برترین امتیازات علمی از قبیل رتبه یک کنکور سراسری و طلای المپیاد ادبی است و هم‌اکنون نیز دانشجوی ممتاز دانشگاه آکسفورد است و در عین حال همگان به دین‌داری، اخلاقی بودن و اعتقاد وی به نظام جمهوری اسلامی چه در داخل و چه در خارج از کشور گواهی می‌دهد باید تا به این حد پست و حقیرانه باشد؟ آیا اصولا جای کسی با این مختصات در زندان اوین است؟ شاید در زندان اوین دانشگاه زده‌اند و ما بی‌خبریم! چه شد که بعد از سی سال، زندان باید جایگاه شریف‌ترین، مومن‌ترین، انقلابی‌ترین و پاک‌دل‌ترین هم‌نسلان من باشد؟ من از حضور محترم شما سوال می‌کنم آیا نگهداری جوانی ۲۷ ساله به مدت ۷۲ ساعت در فضایی که حتی تحمل یک ثانیه آن برای بازجویش ناممکن بوده است، حبس ۲۵ روزه او در خلا زمانی و مکانی برای شکنجه روحی زندانی، بازجویی‌های طولانی مدت بدون آب و غذا، نثار رکیک‌ترین فحش‌های ناموسی و شکنجه‌های فیزیکی در حین بازجویی مطابق قانون و شرع و اخلاق است؟ از جنابعالی که به تازگی ریاست این قوه را عهده‌دار شده‌اید، می‌خواهم به این سوال من پاسخ دهید که آیا در صورت صدور حکم قضایی برای آزادی زندانی، نهاد موازی دیگر یا شخصی مثل مرتضوی به عنوان دادستان تهران به لحاظ قانونی اجازه دارند جلوی اجرای حکم را بگیرند؟ از شما که در جلسه معارفه خودتان وعده دادید از حق مظلومان دفاع کنید و گفتید که «هیچ کس نباید جرات کند و به خود حق دهد که بر خلاف قانون، حکم و حقوق شهروندان را ضایع کند و من در این ماموریت مهم به احدی رحم نخواهم کرد» می‌خواهم به سوال من که ۶۵ روز است بی‌پاسخ مانده، جواب بدهید که آیا برخورد با یک جوان مومن متعهد نخبه که تنها جرمش فعالیت شفاف و قانونی برای انتخابات بوده است باید مثل یا حتی بدتر و شنیع‌تر از برخورد با یک دزد یا قاچاقچی فراری باشد؟ شما را به معتقداتتان قسم می‌دهم به من که جوانی ۲۵ ساله‌ام و دوست دارم که کشورم را دوست بدارم بگویید که آیا این است معنای عدالت و مهرورزی؟ جرم ما و امثال ما چیست که باید در این سن و سال به این حال و روز بیفتیم، یکی در حبس و دیگری در تبعید؟

جناب آقای لاریجانی

امروز اولین روز ماه مبارک رمضان، ماه رحمت و مغفرت خداوند است. در حالی برایتان این نامه را می‌نویسم که در غربتی عمیق، به حال تبعید دچارم کرده‌اند. حتی برای بازگشت به سرزمین خودم و برای ملاقات با همسرم هم احساس امنیت نمی‌کنم. راه بازگشتم به کشور به خاطر تهدیدهای نیروهای خودسر فشار سد شده است و تمام نگرانی‌ام برای بازگشتن از این است که به اهرم فشاری برای اعتراف‌گیری از همسرم دچار شوم. اکنون ۶۵ روز است که در تنهایی مطلق در این سرزمین غریب برای من هم زندان انفرادی دیگری به دست همین افراد ساخته شده و امکان ملاقات و صحبت با همسرم از من سلب شده است. از شما می‌خواهم در این ماه عزیز و مبارک که ماه غفران الهی و عدالت واقعی علوی است به وضعیت همسر بیگناه من رسیدگی کنید و از مجریان و متصدیان امر بخواهید روشن کنند که چرا علی رغم صدور حکم قاضی دادسرا، قوه قضائیه‌ از اجرای حکم ناتوان است. چرا در حالی که قوه قضائیه موظف است بعد از ۲۴ ساعت برای متهم تعیین تکلیف کند و به او تفهیم اتهام شود، بعد از ۶۵ روز از این کار سر باز زده است؟ چرا در حالی که بعد از سی روز، قرار بازداشت موقت خودبه خود اعتبارش را از دست می‌دهد، هنوز بعد از شصت و پنج روز، همسر مرا با همان حکم منقضی بازداشت موقت حبس کرده‌اند؟ چرا علی‌رغم صدور حکم آزادی او، قاضی پرونده توانایی اجرای حکم را ندارد؟ چه کسانی پشت پرده این بازی کثیفند که نمی‌گذارند قاضی پرونده مستقل عمل کند؟

ریاست جدید قوه قضائیه، جناب آقای لاریجانی

از شما که وعده رسیدگی به وضعیت مظلومان دربند را داده‌اید می‌خواهم که به وضعیت همسر من که یکی از نمونه‌های عینی این مظلومیت‌ها و مورد ظلم واقع‌شدن‌هاست، رسیدگی کنید و آن بازجویان بی‌وجدانی که با همسر من و امثال او چنین رفتارهای وحشیانه‌ای کرده‌اند را قاطعانه مجازات کنید. لطفا نگذارید با ادامه این روند، یاس و نفرت در دل جوانان این مرز و بوم لانه کند و با نخبگانی که مهم‌ترین دغدغه‌شان اصلاح این روند خطرناک و سربلندی کشورشان است و نیز با خانواده‌های آنان مثل یک برده رفتار شود. از شما به عنوان کسی که ریاست قوه قضائیه را که موظف به عدالت‌گستری و بازستاندن داد مظلومان است، به عهده گرفته‌اید خواهانم که همسر مرا که بیگناهی‌اش به وضوح ثابت شده است، در این ماه مبارک به من و خانواده‌اش بازگردانید و به این روند خطرناک غیرقانونی در قوه قضائیه پایان دهید.
از خداوند می‌خواهم که شما را در اجرای عدالت علوی و ستاندن داد مظلوم موفق و توانا بدارد.

با سپاس:
فاطمه شمس، همسر محمدرضا جلایی پور

http://www.mowjcamp.com/article/id/20825

دل‌نوشته دختر ابطحی به پدر دربندش به مناسبت ماه مبارک رمضان

9:51 صبح شنبه، 31 مرداد 1388

فاطمه ابطحی، دختر محمدعلی ابطحی، در دل‌نوشته‌ای خطاب به پدرش، دلتنگی‌ها و نگرانی‌ها از وضعیت پدر دربندش را نوشته است. متن کامل این دل‌نوشته که در صفحه شخصی فیس‌بوک وی منتشر شده به شرح زیر است:


بابای مهربانم
سلام...در شصت و هشتمین روز نبودنت که همزمان است با روز اول ماه رحمتش، تفألی به حافظ زدم تا به بهانه اش برایت بنگارم

طایر دولت اگر باز گذاری بکند/ یار باز آید و با وصل قراری بکند

برای لحظه های شاد با تو بودن دلتنگم...این ماه بر ما و تو سخت تر از تصور می گذرد اگر نباشی...
من و خواهرانم به همراه فاطمه و زینب امین زاده، عارفه و فاطمه تاجزاده،مهدی و محمد میردامادی و دیگر فرزندان زندانیان عزیز، دعا میکنیم و دلتنگیم...
دلتنگ پرنده اقبالیم که باز هم سری به خانه هامان بزند....
بابا، پشت میز کارت نشسته ام، همان میزی که ساعتها را پشت آن می گذراندی، می خواندی و می نوشتی و وبلاگت را به روز می کردی...
پشت همان میزی نشسته ام که نیمه شبی که آمدند و تو را بردند، تمام وسایلت را از روی آن جمع کردند و با خود بردند...حالا من هستم و اتاقت و این میز و برگه های نامه ام به تو و اشک هایی که روی شیشه میز می غلتد....
پشت میز کارت نشسته ام و به سال گذشته می اندیشم که روز اول ماه مبارک،درست در همین ساعات نزدیک به سحر، با همسرم سرزده به خانه ات آمدیم و ذوقی را در چشمانت دیدم که این روزها عمیق دلتنگش هستم...

دیده را راستگه در و گهر گرچه نماند/ بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند

بابا، باز دیدمت،دیدمت که چه سان تکیده و رنجور بودی و با لبخندهایت می خواستی ما را قانع کنی که حالت خوب است....
لبخندهایی تلخ که ناگهان از بین می رفت و دلهره ای غریب و نا خواسته در چهره ات جایگزینش می شد را دیدم..اما تو خود ندیدی...
ندیدی بابا، ندیدی که صورت ماهت چگونه پر از چین شده...
گفتی که موفق نشدی چهره خود را پس از دستگیری ات ببینی...
اگر دیده بودی، دلیل اشک های بی امان مرا، دلیل بغض مادر را که فرو می خورد، دلیل بند آمدن نفس فریده ات،دختر کوچک دردانه ات، را در آغوشت می دانستی...
بابا، چین و چروک صورت خود را ندیدی، اما دیدی که چگونه 18 کیلو از وزنت در 50 روز کم شد...دیدی که چه بر سرت رفته که نیمه های شب نیمه شعبان از درد کلیه در سلولت به خود پیچیدی و به بیمارستان رفتی تا سنگ کلیه ات را مداوا کنی؟
سنگ کلیه ای که تا به حال نداشتی و یادمان نمی آید حتی یک بار هم کلیه ات کوچکترین مشکلی داشته باشد؟ و شاید این فقط یکی از دردهایی بوده که داشتی و به گوشمان رسیده...

کس نیارد بر او دم زدن از قصه ما/ مگرش باد صبا گوش گذاری بکند

پدرم، می دانم که نمی دانی که چه بر ما گذشته و می دانم که نمی دانم بر تو چه گذشته است.
این یک ماه اخیر، پس از دیدن چهره تکیده ات، دستان لرزانت و نوشته های دیکته شده در دستت بر صفحه به اصطلاح ملی...به ما سخت گدشته بابا، عجیب سخت...
گفتند نگویید...ننویسید...اگر می نویسید هم....چنان بنویسید ....
یک ماهی است سکوت کردیم...

کو کریمی که ز بزم طربش غم زده ای/ جرعه ای در کشد و دفع خماری بکند

دیدمت پدر...باز هم دیدمت.اما لب نگشودم...نمی توانستم بگویم که رفتیم...سوئیت (!) بابا را دیدیم، تلویزیون و یخچالش را دیدیم، بازجوی مهربانش را دیدیم...بازجویی که لحظه ای تنهایمان نگذاشت و کمتر مجال حرفمان داد...
چه می گفتم؟
وقتی مرا ، خواهرانم را و مادرم را به اتاقت آوردند تا به ما بفهمانند(!)جای تو خوب است و وقتی از تو از تلویزیون پرسیدیم گفتی حوصله اش را ندارم...
چه می گفتم بابا؟ از یخچال پر از قرصت؟؟؟؟؟؟
چه می گفتم بابای نازم؟ از این که بعد از آن روز که در آن به اصطلاح دادگاه آوردندت لحظه ها بر تو چه سخت تر می گذرد و شرایط برای ما دشوارتر شده است؟
می گفتم صدایت در تماسی که با منزل داشتی سنگیت تر و رنجور تر است؟
چه می گفتم؟ وقتی در لحظه خداحافظی، آن لحظه که مقابل چشمانم در اتاق به رویت قفل زده شد و من در چشمانت دیدم که نمی خواستی من این لحظه را ببینم...نمی خواستی من، فائزه،مادرم وبه خصوص فریده ات ببیند...
در آن لحظه، آن چنان بغضی گلویم را فشرد که به محض خروج از اوین تا منزل گریستم و گریستم و هر شب می گریم
نمی دانستم چرا به ما چنین کردند، با تو و غرور پدرانه ات...چرا؟
مگر اتاق ملاقات چه عیبی داشت؟ که این گونه هر ساعت و هر دقیقه سلولت را تجسم نکنم و حالتی که بر تو آنجا می رود؟
دو روز بعد، وقتی هنوز رنجور چهره ات بودیم، وقتی هنوز صدای قفل های در سلولت مغزهایمان را می خراشید...فهمیدم، فهمیدم چرا به ما چنین کردند...
خبر رسانی شد که ابطحی با خانواده اش شام خورده و اتافش تلویزیون دارد!
اما سخنان بازجو، تشویش تو و اینکه حواست باشد کمی لبخند چاشنی اش کنی تا ما نگرانت نباشیم، اجازه نداد حتی بفهمی که شام را با ما بوده ای....
پس چرا از خانه و تلویزیونت آنقدر سر ذوق نیامده ای که خوشحال باشی؟
نمایش این ها کی تمام می شود پس بابا؟

شهر خالی است ز عشاق بود کز طرفی/ مردی از خویش برون آید و کاری بکند؟

هر مردی که می شناختم، در این 68 روز از خود بیرون آمد و کاری کرد... تلاشی برای آزادی تو و دوستان در بند دیگرت

یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب/ بازی چرخ یکی زین همه باری بکند

من، یا بهتر بگویم همه دوستداران تو و مهربانی، مرگ نمی پسندیم، حتی مرگ عدو...
ما وصل می خواهیم. وصل تو و بقیه زندانی ها به خانواده هایتان در این شب های عزیز...

حافظا گر نروی از در او هم روزی/ گذری بر سرت از گوشه کناری بکند

نازنین، روزها سخت تر و سخت تر می شود...
بابای گلم، من شب بیست و یکم ماه مبارک کنار تو هستم...
می دانم...
مطمئنم بابا...
آخر می دانی، هر سال بعد از مراسم احیا که هر کدام از فامیل به جایی می روند که در آن جا دل هایشان آرام می گیرد، برای سحری به خانه مان می آیند و منتظرت می شوند تا بعد از مراسم احیا،که دلت هر شب قدر تو را به مرقد امام می کشد، با دست پر به خانه بیایی و سحری کنار هم باشیم...
بابا، نمی شود نباشی...دل هایمان طاقت نمی آورد...
آن قدر خدا را به علی اش قسم می دهم تا تو را برایمان بفرستد.
راستی عزیز دل:
افطارامشب ما و تو یکی دو دیوار با هم فاصله خواهیم داشت...

امشب اولین افطار رمضان مقابل زندان اوین با همه خانواده های دوستان در بندت و دوستدارانتان همراه می شوم و کنار شما افطار خواهیم کرد و دست دعا برای خدایی بلند می کنیم که فرموده است:


وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَکُ فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْکُرُونَ


صبر کن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفيق خدا باشد! و بخاطر [کارهاى] آنها، اندوهگين و دلسرد مشو! و از توطئههاى آنها، در تنگنا قرار مگير!


گزارش تکان دهنده تایمز از تجاوز به رضا نوجوان 15 ساله در زندان

12:55 صبح شنبه، 31 مرداد 1388


تایمز انگلیس با همکاری عفو بین الملل و منابع معتبر خود گزارش کاملی از تجاوز به بازداشت شدگان را فاش ساخته است.


در این گزارش آمده رضا نوجوان 15 ساله ای است که در مرکز ایران، در یک خانه امن پناه گرفته است اما به تائید پزشک معالج، قصد خود کشی دارد. وی به همراه عده ای نوجوان هم سن و سال خود که حتی هنوز به سن رای دادن هم نرسیده اند در تجمعی دستگیر شده و در زندان بارها مورد تجاوز وحشیانه و تحقیر جنسی قرار گرفته اند.

مجله تایمز تحقیرهای جنسی علیه این زندانیان را معادل و یا بدتر از آنچه می داند که جمهوری اسلامی ایران ایالات متحده را برای ارتکاب آن در زندان ابوغریب ملامت نموده است. این نوجوان که نام وی، محل اقامت و نام پزشک معالج وی نزد تایمز محفوظ است می گوید در روز اول در بازداشتگاه نامعلوم (سپاه یا بسیج) سه نفر لباس شخصی به وی حمله کرده اند و یکی او را به زور نگه داشته، یکی رویش نشسته و دیگری روی وی ادرار نموده و سپس به طرز وحشیانه ای به وی تجاوز کرده اند. وی در طول مدت زندان (حدود 20 روز) بارها مورد تجاوز قرار گرفته است، حتی پس از انتقال به بازداشتگاه رسمی نیروی انتظامی. رضا برای خودکشی در زندان سر به زمین کوبیده است.

او شاهد تجاوز به چندین نفر دیگر نیز بوده و به شهادت پزشک معالج و تائید نماینده عفو بین الملل در ایران، ادعاهای رضا مبنی بر تجاوز، جراحات جسمی، آسیبهای روحی و تحقیرهای جنسی با واقعیات منطبق است. رضا شاهد زنده‌ی مهدی کروبی، افشاگر تجاوز به زندانیان دربند می باشد. تجاوز کنندگان به رضا مرتبا می گفته اند این کارها را در راه خدا انجام می دهیم و سزای معترضین به نظام اسلامی همین است. گویا صورت وی را در مدفوع فرو کرده اند و در اعتراض به تجاوز، بازجوی وی دوباره به او تجاوز نموده است.

رضا می گوید زندانیان نوجوان را مجبور به "عمل جنسی با یکدیگر" نیز کرده و گفته اند با این عمل "پاک می شوید". در نهایت رضا با وثیقه ای در حدود 70 میلیون تومان در دادگاه انقلاب و با سپردن تعهد مبنی بر عدم افشاگری در مورد این رفتارهای وحشیانه آزاد شده است.

در بیمارستان، نوجوان شانزده ساله دیگری که از وی به عنوان سردسته نام برده شده در اثر شدت جراحات به شهادت رسید. شخصیتهای این گزارش با بیان این واقعیات جان خود را به خطر انداخته و خانواده رضا قصد خروج از کشور دارند.

http://www.mowjcamp.com/article/id/20484

منبع: بالاترین (بخش ترجمه)

خبر انگلیسی


موسوی: اقتدارگرايان در تدارک ريشه کن کردن اصلاح طلبی و حرکت های مستقل بودند




میرحسین موسوی در راهپیمایی ۲۵ خرداد در تهران
۱۳۸۸/۰۵/۳۱
ميرحسين موسوی، يکی از نامزدهای معترض به انتخابات رياست جمهوری، با اشاره به راهپيمايی مسالمت آميز ۲۵ خرداد در تهران گفته است که هوشياری«مردم» مانع از تحقق برنامه «اقتدارگرایان» شد.

به گزارش خبرگزاری کار ایران، ایلنا، ميرحسين موسوی در ديدار با خانواده چند تن از بازداشت شدگان وقايع پس از انتخابات رياست جمهوری، در منزل محسن ميردامادی، دبير کل جبهه مشارکت، تاکيد کرده است: اين بازداشت ها «غير قابل پيشبينی» بودند.

در جريان اعتراض های پس از اعلام نتايج انتخابات رياست جمهوری، به گفته سخنگوی قوه قضاييه، چهار هزار نفر از فعالان سياسی، مدنی، روزنامه نگاران و مردم عادی از سوی نيروهای امنيتی و بسيجی بازداشت و تعداد زيادی از آنها به نقاط نامعلومی انتقال داده شده اند.

به گفته مقامات قضایی ایران هم اکنون نزديک به سيصد نفر از اين افراد همچنان در بازداشت به سر می برند.

ميرحسين موسوی همچنین با اشاره به سوابق و نقش موثر برخی از بازداشت شدگان در تحولات سياسی پس از انقلاب در ايران، از بازداشت و محاکمه اين افراد انتقاد کرده است.

آقای ميرحسين موسوی در اين زمينه گفته است:«ترتيب دادن دادگاه ها با اتهام انقلاب مخملی برای آنان، هزينه های سنگينی بر نظام تحميل کرد به همين دليل آنانی که از وجدان بيداری برخوردارند اگر چه در صف اصولگرايان قرار دارند،با درک اين واقعيت که ماهيت اين رفتارها برای قدرتطلبی است در حال تصحيح مسير خود هستند».

ميرحسين موسوی سپس با اشاره به راهپيمايی مسالمت آميز سه روز پس از انتخابات بیست و دوم خرداد گفت: «راهپيمائی عظيم وشگفتی آفرين ۲۵خرداد به رغم مشکلات و محدوديت های فراوان که با خويشتنداری معنادار و هوشمندی کامل مردم و عاری از شعارهای ساختارشکن همراه شد،برای درک خواست واراده مردم کافی بود و فرصتی برای نظام ايجاد کرد که در صورت تن دادن به خواست مردم و استفاده از فرصت می شد با کمترين هزينه به ساماندهی مشکلات کشور پرداخت».

در راهپيمايی ۲۵ خرداد صدها هزار نفر از معترضان به نتيجه انتخابات در تهران دست به تظاهرات زدند. در اين تظاهرات به دنبال تيراندازی نيروهای بسيج تعدادی از معترضان کشته شدند.

ميرحسين موسوی همچنین با اشاره به حضور معترضان در تجمع های پس از انتخابات گفت:«:اگر هوشياری وحق طلبی مردم نبود شايد امروز اوضاع از اين هم بدتر بود چرا که اقتدارگرايان در تدارک ريشه کن کردن اصلاح طلبی و حرکت های مستقل با اتهام تراشی وانگزنی بودند اما حضور ميليونی مردم در راهپيمائی ۲۵خرداد مانع از عمليات گسترده عليه اصلاحات شد».

به گزارش خبرگزاری کار ايران، ايلنا، در اين ديدار خانواده های محسن ميردامادی و جواد امام توضيحاتی درباره وضعيت اين دو فعال سياسی در زندان ارائه کرده اند.

طی نزدیک به هفتاد روز که از انتخابات رياست جمهوری ايران می گذرد، گزارش های زيادی از بدرفتاری شديد با زندانيان، ضرب و شتم آنها، تجاوز و همچنين قتل تعدادی از بازداشتی ها زير شکنجه منتشر شده است.

به دنبال تاييد خبر مرگ محسن روح الامينی، فرزند مشاور محسن رضايی، از نامزدهای انتخابات رياست جمهوری، در بازداشتگاه کهريزک، رهبر ايران دستور داد اين بازداشتگاه که زير نظر نيروی انتظامی بود تعطيل شود.

کميته پيگيری وضعيت بازداشت شدگان ستادهای ميرحسين موسوی و مهدی کروبی می گويد دست کم ۶۹ نفر در جريان اعتراضات به نتيجه انتخابات رياست جمهوری کشته شده اند.

کارتون سبز

مادر سهراب اعرابی: گلوله را به کهریزک ترجیح میدهم




سهراب اعرابی در کنار مادرش پروین فهیمی
۱۳۸۸/۰۵/۳۱
نیوشا بقراطی
خانواده سهراب اعرابی يکی از کشته شدگان اعتراض های اخير روز پنجشنبه مراسم چهلمين روز خاکسپاری سهراب را در بهشت زهرا برگزار کردند.

به گفته مادر سهراب اعرابی، او برای پرهيز از بروز درگیری و هر گونه «مشکلی» برای طرفداران ميرحسين موسوی، مراسم چهلم سهراب را تنها با حضور بستگان و نزديکان برگزار کرد.


نحوه کشته شدن سهراب اعرابی جوان ۱۹ ساله هوادار اصلاحات کماکان در هاله ای از ابهام قرار دارد. جسد او چند روز پس از کشته شدن به مادرش تحویل شد. برخی گزارش ها حاکی از آن بود که او در بازداشت و تحت شکنجه جان سپرده است؛ اما پس از انتشار این خبرها، مسئولین قضایی و امنیتی اعلام کردند که سهراب در جریان اعتراضات مسالمت آمیز تهران، و سرکوب نیروهای امنیتی، هدف گلوله قرار گرفته است.


پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی، در گفت و گو با رادیوفردا از نحوه برگزاری مراسم چهلم فرزندش می گوید، و از اینکه دعا می کند سهراب با گلوله ای در قلبش، و نه در زندان هایی همچون کهریزک چشم از جهان فرو پوشیده باشد.


رادیو فردا: خانم فهیمی، از چگونگی برگزاری مراسم چهلم فرزندتان سهراب بگویید.


پروین فهیمی: بسم الله الرحمن الرحیم. به نام خدا. پنجشنبه برنامه چهلم سهراب عزیزم بود که رسانه ای نکردم. علتش هم این بود که دوست نداشتم آنجا اتفاقات ناگواری بیافتد. بیشتر بستگان، دوستان و همسایگان را دعوت کرده بودم. اعلامیه ای که برای سهراب چاپ کردم شب قبل به در خانه زدم. ولی همینطور زبانی به دوستان و فامیل گفته بودم که چهلم سهراب و دومین سالگرد پدرش مهندس محمدرضا اعرابی است.


برنامه را ساعت ۸:۳۰ اجرا کردیم. البته من خودم صبح زود به اتفاق بستگان رفتیم آنجا و مزار سهراب را آماده کردیم. مردم هم آمدند. فامیل و دوستان و آشنایان آمدند. به خوبی هم برگزار شد. دوست دارم مردم بدانند که من اگر چهلم سهراب را رسانه ای نکردم فقط علتش این بود که نمی خواستم مردم آنجا جمع شوند و اتفاقی برایشان بیافتد.


بارها به همه گفته ام وقتی قطره خونی از دماغ هر بچه ای یا جوانی می آید من احساس می کنم بچه خودم است. راضی نیستم... البته مردم حق دارند اعتراضات خودشان را بگویند ولی دوست نداشتم که باعثش من باشم که فردا بگویند که این خانم دعوت کرد و گفتش و جمع کرد مردم را آنجا و مردم را به کشتن داد.


پس کسان دیگری نبودند و فقط بستگان...


بودند، چرا. یک تعدادی از مردم هم بودند. همینطور شنیده بودند یا اعلامیه دم در را خوانده بودند. آمده بودند. ولی تعداد زیادی نبود که خیلی بخواهد شلوغ شود. ولی خب آمده بودند. یک تعدادی از مادران آمده بودند. مادران داغدار بودند و خانواده هایی مثل خانواده زهرا بنی یعقوب.


خانم فهیمی به اتفاق ناگوار اشاره کردید پیش از برگزاری مراسم. از طرف مقامات آیا هشداری به شما داده بودند یا تماسی گرفته بودند؟ یا صرفاً حدس خودتان بود؟


نه، اصلاً. من خودم... علتش هم فقط این بود چون چهلمی که سراسری گرفته بودیم، من آنجا شرکت کردم و دیدم که نیروها آنجا زیادند. قبلش هم شنیده بودم که آنجا شلوغ شده بود و زده بودند. به خاطر این گفتم که چهلم خاکسپاری سهراب است...


چون چهلم رسمی را که آقای موسوی و آقای کروبی اعلام کرده بودند، کلی بود. یعنی تمام خانواده ها بودند. ولی این چهلم را من خودم شخصاً می خواستم بگیرم. مسئولیت این چهلم به عهده خودم بود. آن چهلم را که گرفتند تمام نیروی انتظامی ریخته بودند آنجا. مردم را یک مقداری اذیت کرده بودند. به خاطر همین من سعی کردم این دفعه کسی را خبر نکنم.


مأموران حضور نداشتند؟


اگر هم بودند به عنوان لباس شخصی... با لباس شخصی بودند. چون من آنجا حالم خوب نبود که بخواهم دقت بکنم. ولی اینطور که از بستگان شنیدم، بودند. ولی تعداد آنچنانی نبودند. تعدادشان کمتر بود.


یعنی به هرحال درگیری پیش نیامد؟


نه. خوشبختانه پیش نیامد. چون من هم می خواستم حتماً مراسم سهراب طوری برگزار بشود که ما نامه سهراب را بخوانیم. نامه ای که برای پدرش نوشته بود و من لای دفترش پیدا کرده بودم. [می خواستم] یکی از انشاهایش را بخوانم.


یعنی لااقل بتوانیم آن کاری را که می خواهیم انجام بدهیم، انجام بدهیم و سر مزار پسرم زیارت عاشورا خوانده بشود که به عنوان نمادی از آزادی که در رابطه با امام حسین است، اینها حتماً انجام بشود. بعد خواندم.


بعد یک شعری بود که یکی از دوستان خوب ما گفته بود. شعرش خیلی جالب بود. خیلی قشنگ بود. شعر را آنجا خواندند. آخرش هم بچه ها سرود «سر اومد زمستون» را خواندند و بعد الله اکبر گفتند. مردم هم تکرار کردند. یکی از میان مردم گفت الله اکبر. بقیه ادامه دادند. بعد دیگر ما سعی کردیم جمع و جور کنیم بیاییم منزل.


خانم اعرابی، می خواستم از شما بپرسم به خاطر اینکه گزارش هایی که در مورد درگذشت سهراب به گوش ما رسید، متفاوت بود و هنوز هم خیلی تردیدها وجود دارد. بعضی از گزارش ها حاکی از این است که ایشان در خیابان این اتفاق برایشان افتاده و گزارش های دیگر حاکی از این است که در زندان. خواستم بدانم که شما تا به حال به نتیجه مشخصی رسیدید؟ پیگیری هایتان به جایی رسیده؟


نه. من فقط چون به دادسرای جنایی تهران شکایت کردهام و آنجا دنبال پرونده پسرم هستم و وکیل هم گرفته ام. هنوز جوابی نداده اند. البته گفته اند که تا چند روز دیگر حتماً راجع به آن گزارش پزشکی قانونی، نامه ای که به ما دادند در رابطه با نوع اسلحه، فاصله و اینها را جوابشان را به شما می دهیم.


ما هم منتظریم. من هم آدمی نیستم که بخواهم شایعاتی را که می شنوم باور کنم. خود من هم چیزهایی شنیده ام. خیلی ها گفتند که این بچه را بردند کهریزک. همه اش دعا می کنم که اینطور نباشد. از خدا می خواهم که چنین اتفاقی نیافتاده باشد. چون واقعاً نمی توانم و نمی خواهم قبول کنم.


خدا کند که اگر بچه من کشته شده، همان با یک تیر کشته شده باشد و به دست کسانی که اینطور شکنجه ها را می دهند و اینطور جلادهایی، بیافتد که بخواهند چنین کارهایی با بچه من بکنند. من برایم اصلاً قابل تحمل نیست. این را جدی می گویم. واقعاً نمی خواهم، اگر هم چنین چیزی باشد، باور کنم.


امیدوارم، از خدا می خواهم که چنین چیزی نباشد. ولی ما داریم سعی میکنیم از راه قانونی تحقیقاتی... دادسرا خودش به ما جواب بدهد، جوابگو باشد. ما خودمان سعی میکنیم از طرق مختلف بالاخره بفهمیم واقعیت چیست.


وکیل گرفتید؟ برای این پرونده وکیل گرفتید؟


بله.


آیا توانسته اند از لحاظ قانونی این پرونده را پیش ببرند، مسئولان به سؤالهایی که در این پرونده مطرح شده، پاسخ داده اند؟


چون من شکایت را خودم کردم، بعد وکیل گرفتم، الان مدت یک هفته ۱۰ روز است که انتخاب شده، از آن به بعد دنبال قضیه هستم، دادسرا گفتند که ما پاسخ نامه شما را به زودی میدهیم. آن پاسخ باید برای ما بیاید و جواب آن سؤالاتی که من خودم کردم، که بچه من اگر ۲۵ خرداد شهید شده، چرا بیست و نهم پزشکی قانونی دادند؟


این چهار روز کجا بوده؟ اگر زخمی بوده، در چه حالتی بوده، چه وضعیتی داشته؟ جسدش رسیدگی شده، نشده؟ من ضمناً نامه های دیگری هم دادم. نامه ای به آقای آیت الله شاهرودی دادم که رئیس قوه قضائیه بودند که الان عوض شدند. به ایشان نامه دادم.


همین چند روز پیش خودم برای مجلس نامه دادم. هم برای آقای لاریجانی دادم. هم به اصل ۹۰ مجلس دادم. هم برای [کمیته] تحقیق و تفحص دادم. یعنی سعی کردم خودم هم دنبال جریان باشم. چون برای من خودم سؤال است. واقعاً این در دست چه نیرویی است؟ چه نیرویی؟ دست انتظامی بوده، پلیس امنیت بوده، دست بسیج بوده؟ دست سپاه بوده؟ دست اطلاعات بوده.


هر ارگانی بوده باید برای من پاسخگو باشند. به خاطر اینکه بچه من چه وضعیتی داشته، یا رسیدگی نشده؟ اگر یک تیر خورده بوده، نمی توانستند این بچه را زنده نگه دارند؟ این ها باید پاسخگو باشند. تا جواب بگیرم من، نمیدانم چقدر طول می کشد.


Thursday, August 20, 2009

احمدی نژاد و باجناقش احمد قدمی از مداحان معروف

وزیر پیشنهادی دفاع در لیست افراد تحت تعقیب «اینترپل»




۱۳۸۸/۰۵/۲۹

نام احمد وحیدی؛ وزیر پیشنهادی احمدی نژاد، برای تصدی وزارت دفاع در دولت دهم در لیست افراد تحت تعقیب پلیس اینترپل قرار دارد.

در وب سایت رسمی پلیس اینترپل در کنار نام هایی چون محسن رضایی، علی فلاحیان که به خاطر پرونده انفجار آمیا در آرژانتین تحت تعقیب هستند نام احمد وحیدی نیز به عنوان فرمانده سابق نیروی قدس سپاه دیده می شود.

محمود احمدی نژاد، عصر روز چهار شنبه در نامه ای اسامی پیشنهادی اعضای کابینه دولت جدید خود را برای اخذ رأی اعتماد به مجلس شورای اسلامی اعلام کرد.

احمد وحیدی، گزینه پیشنهادی وی برای وزارت دفاع و پشتیبانی، پیش از این در همین وزارتخانه سمت قائم مقام وزیر را در دولت نهم برعهده داشت و بنا بر گزارش ها، در دوران وزارت علی شمخانی، سمت معاونت طرح و برنامه این وزارتخانه را در اختیار داشت.

در سابقه منتشر شده از وی توسط دولت، به ریاست کمیسیون سیاسی، دفاعی و امنیتی مجمع تشخیص مصلحت نیز اشاره شده است.

پیش از این از صادق محصولی؛ وزیر کنونی کشور به عنوان گزینه پیشنهادی برای وزارت دفاع نام برده می شد که با اعلام لیست کابینه، حضور وی در سمت وزیر در دولت آینده منتفی شده است. هرچند در این بین زمزمه هایی نیز از مخالفت ستاد کل نیروهای مسلح با طرح محصولی به عنوان وزیر دفاع به گوش می رسید اما روز پنج شنبه این خبرهای غیر رسمی از سوی ستادکل نیروهای مسلح تکذیب شد. معاون فرهنگي و تبليغات دفاعی ستاد كل نيروهای مسلح خبر پيشنهاد آقاي محصولی برای وزارت دفاع را تكذيب كرد.

به گزارش ايلنا، سيد مسعود جزايري ضمن تكذيب خبر موافقت ستاد كل نيروهاي مسلح در ارتباط با انتصاب صادق محصولي به عنوان وزير دفاع، اظهار داشت: «در فهرست كانديدای مورد نظر فرماندهان نيروهای مسلح نامی از آقايی صادق محصولی برده نشده است و كانديدای ارجح برای اين سمت به ترتيب سردار دكتر احمديان، سردار وحيدی (جانشين فعلی وزير دفاع) و امير دادرس (معاون هماهنگ كننده آجا) معرفی شده اند.»

در دولت نهم مصطفی محمد نجار که هم اکنون به عنوان وزیر کشور پیشنهادی معرفی شده است، مسئولیت وزارت دفاع را برعهده داشت.

پیش از این و در شهریور سال ۱۳۸۶ مجمع عمومی پلیس بین الملل در نشست خود در مراکش تحت تعقیب قرار دادن برخی مقامات ایرانی که در پرونده بمبگذاری مقر یهودیان آرژانتین متهم بودند را تصویب کرده بود.

خبرگزاری رويترز همان روزها با اعلام اين خبر نوشته بود: « ۶۶ درصد از نمايندگان عضو سازمان اينترپل در رأیگيری از صدور وضعيت قرمز برای پنج مقام ايرانی و يک لبنانی متهم به دخالت در حادثه بمبگذاری مقر يهوديان آرژانتين (آميا) حمايت كردند.»

بنا بر همین گزارش نام افراد تحت تعقیب عبارت بود از: «علی فلاحيان؛ وزير اسبق اطلاعات، محسن رضايی فرمانده اسبق سپاه پاسداران، احمد وحيدی؛ فرمانده سابق نيروی قدس سپاه، محسن ربانی؛ رايزن فرهنگي ؛سابق سفارت ايران در آرژانتين و احمدرضا اصغری؛ دبير سوم اين سفارتخانه. هم چنين اکبر هاشمی رفسنجاني رئيس جمهور وقت، علی اكبر ولايتی؛ وزير خارجه وقت و هادی سليمانپور؛ سفير اسبق ايران در آرژانتين نيز از جمله افرادی بودند كه تلاش می شد برای آن ها اخطار قرمز صادر شود كه در نهايت اين اتفاق نيفتاد.»

آرژانتين پيشتر با متهم كردن جمهوري اسلامي ايران به دخالت در حادثه بمب گذاري سال ۱۳۷۳ خواهان صدور وضعيت قرمز براي چند مقام ايراني شده بود. وضعيت قرمز (رد نوتيس) در اسناد پليس اينترپل به اين معناست كه افراد مظنون در ليست تحت تعقيب اين سازمان قرار می گيرند و پليس بين الملل از ۱۸۶ كشور عضو می خواهد در صورت مشاهده افراد مشمول اين اخطار آن ها را بازداشت كنند.

جمهوری اسلامی ايران بارها هرگونه ارتباط با حادثه بمبگذاری مقر يهوديان آرژانتين در سال ۱۳۷۳ را رد كرده و معتقد است اينترپل به جای انجام وظايف فنی و پليسی خود تحت فشار آمريكا و اسرائيل به حوزه سياسی وارد شده است.

حادثه بمبگذاری مركز يهوديان بوئنس آيرس (آميا) به كشته شدن ۸۵ نفر منجر شد.

در این بین نام احمد وحیدی در بخشهایی از خاطرات منتشر شده اکبر هاشمی رفسنجانی در مورد ماجرای مک فارلين در تهران نیز به چشم می خورد.

هاشمی با اشاره به سفر مک فارلين؛مشاور وقت امنيت ملی آمريکا و هيئت همراه وی که در تاريخ ۴ خرداد ۶۵ با گذرنامه های غير آمريکايی به همراه قطعاتی از سلاح های مورد توافق به ايران سفر کرده بودند می نویسد: «آقايان محسن کنگرلو (مشاور نخستوزير) و احمد وحيدی مسئول اطلاعات سپاه آمدند. گزارش وضع هيئت آمريکايي را دادند. يک چهارم قطعات هاگ را آورده اند. آقای مک فارلين مشاور ويژه ريگان و شخصيت های حساس ديگر آمريکا در هيئت اند. برای سران کشور ما کلت و شيرينی، هديه آورده اند و خواهان ملاقات با سران اند. قرار شد هديه را نپذيريم و ملاقات ندهيم و مذاکره در سطح روحاني و مهدی نژاد و چند قلم ديگر اسلحه باشد. آن ها بيشتر خواهان مذاکره در مسائل کلی و سياسی اند... بنا بود جايی غير از هتل اقامت کنند اما چون جای مناسبی نبوده در هتل آزادی مانده اند. به مأموران اطلاعات سپاه گفته شد که آن ها را حفاظت کنند».(ص ۱۰۸ کتاب خاطرات سال ۶۵ هاشمی )

اکنون با وجود همه این سوابق باید دید کابینه پیشنهادی احمدی نژاد، در مراحل رأی اعتماد مجلس چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد. در دوره گذشته نیز دولت احمدی نژاد در مرحله اخذ رأی اعتماد از مجلس با مشکلاتی رو به رو شده بود. در دوره گذشته همه اعضای پیشنهادی کابینه، نتوانسته بودند در مرحله اول رأی اعتماد بگیرند.

وزرای نفت، آموزش و پرورش و تعاون از جمله وزرایی بودند که در دوره اول دولت احمدی نژاد نتوانستند از مجلس رأی اعتماد بگیرند.

دادستانی تهران هنوز دستور توقیف کیهان را تائید نکرده است

دستور توقیف روزنامه کیهان به دلیل عدم حضور حسین شریعتمداری در شعبه نهم دادسرای کارکنان دولت صادر شد.

محمود علیزاده طباطبایی وکیل علیرضا بهشتی مشاور ارشد میر حسین موسوی با اعلام این خبر گفت که بازپرس شعبه، دو بار مدیر مسئول روزنامه کیهان را احضار کرده بود و به دلیل عدم حضور او، دستور توقیف توسط قاضی منصوری صادر شد، اما پرونده برای کسب موافقت به دادستانی تهران ارسال شده است.

آقای علیزاده طباطبایی افزود که در صورت مخالفت دادستان با این دستور، پرونده برای حل اختلاف بین بازپرس و دادستان به دادگاه ارجاع می شود.

روزنامه کیهان شش سال پیش نیز به دلیل چاپ مطلبی در ستون گفت و شنود این روزنامه توقیف یک روزه شد. این روزنامه که یکی از اصلی ترین رسانه های محافظه کاران است، چندین مورد شکایت به دلیل چاپ مطالب مختلف دریافت کرده که تاکنون این شکایت ها موجب توقیف این روزنامه نشده است.

شکایت از روزنامه های وطن امروز و جوان

محمود علیزاده طباطبایی همچنین از شکایت علیه روزنامه وطن امروز و جوان، دو روزنامه حامی دولت و محافظه کاران خبر داد.

به گفته آقای علیزاده طباطبایی که وکالت میر حسین موسوی، نامزد معترض انتخابات ریاست جمهوری را به عهده دارد، این دو روزنامه به طور تلویحی مهندس موسوی و طرفدارانش را متهم به ترور حسن آیت کرده اند . وکیل میر حسین موسوی این اتهامات را مصداق "افترا و نشر اکاذیب" دانست. حسن آیت از چهره های محافظه کار سال های اول انقلاب بود.


http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/08/090820_nm_iran_keyhan.shtml

اسامی و مشخصات 75 نفر از کشته شدگان اعتراضات اخیر در ایران

1. نداآقاسلطان:


(بهمن ۱۳۶۱ در تهران - ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در تهران)‌ در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ در روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ (۲۰ ژوئن ۲۰۰۹) در محلهٔ امیر آباد تهران (خیابان کارگر شمالی، تقاطع خیابان شهید صالحی و کوچهٔ خسروی) به ضرب گلوله کشته شد. «ندا» در خارج از ایران و در ایران، بعنوان سمبل ندای اعتراض ایرانیان و ندای آزادی خواهی ایرانیان و سمبل صدای اعتراض دمکراسی خواهان در این اعتراضات شناخته می‌شود.
محل دفن: بهشت زهرا قطعه ٢۵٧ ردیف ۴١ شماره ٣٢



2.
سهراب اَعرابی:


سهراب اعرابى ١٩ ساله؛ سال آخر دبیرستان و آماده براى امتحان كنكور در جریان خیزش انقلابی در روز شنبه ٣٠ خرداد بازداشت و به مكان نامعلومى منتقل مى شود. بعد از پیگیریهاى پى در پى خانواده بخصوص مادرش متوجه مى شوند كه وى در زندان اوین است. مادر این جوان در روز سه شنبه ١۶ تیر با گذاشتن كفالت در دادگاه انقلاب هر روز بعد از ظهر منتظر آزادى فرزندش بود، با وجود این كه این مادر مى دانست كه فرزندش در زندان اوین است، ولى خیلى نگران بود و مى گفت مى ترسم بچه ام را بكشند. این مادر عكسى از فرزندش تهیه كرده بود و به هر زندانى كه آزاد مى شد عكس عزیزش را نشان مى داد و از آنها مى پرسید كه آیا او را مى شناسند و یا در زندان دیده اند؟ او مى گفت به هر كجا و هر كسى مراجعه مى كنم جواب نمى دهند و می گویند صبر كن آزاد می شود. این مادر كارش از صبح تا شب جلو زندان ماندن شده بود تا اینكه یك دفعه از طرف قاضى مرتضوى خبر آمد كه سهراب اعرابى در زندان درگذشته است. خانواده اش را خبر كنید تا جنازه فرزندشان را تحویل بگیرند.



3. اشکان سهرابی (۱۳۶۸ - ۳۰ خرداد ۱۳۸۸):


جوانی بود که در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ در روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ بر اثر اصابت سه گلوله به سینه‌اش درگذشت. محل دفن: قطعه ٢۵٧ بهشت زهرا ردیف ۵٠ شماره ١٩- خواهر اشکان دربارهٔ ماجرای قتل و آخرین دیدار با برادرش چنین گفته‌ است:


من به همراه مادرم در منزل بودیم. اشکان تازه از باشگاه برگشته بود. به ما گفت مردم در خیابان‌ها در حال تظاهرات هستند و همه جا آتش گرفته‌ است. گفت که با زحمت به منزل رسیده‌ است و نیروهای گارد ویژه همهٔ خیابان‌های اطراف را بسته‌اند و مردم را متفرق می‌کنند. مادرم از من خواست که مانع از برگشتن اشکان به خیابان شوم. من هم تمام تلاشم را کردم که حواس اشکان را به مسائلی غیر از خیابان بکشانم، اما شلوغی‌های خیابان ما هر لحظه بیشتر می‌شد. مردم به کوچه‌ها و منازل پناه می‌بردند. صدای شعارهای مختلفی را می‌شنیدیم و صدای تیراندازی و بوی گاز اشگ‌آور همه جا را گرفته بود. از اشکان خواستم که به خیابان نرود. اما او آخرین حرفش را به من زد و از خانه خارج شد: «نگران نباش، بر می‌گردم.»



4. ترانه موسوی (۱۳۶۰ - ۱۳۸۸):


ترانه موسوی، دختر جوانی که در تجمع مسجد قبا توسط نیروهای لباس شخصی و بسیجی بازداشت شده بود.


پس از چند هفته بی خبری سرانجام پیدا شد.


از ترانه جز جسد سوخته ای در حوالی قزوین چیزی باقی نمانده است و نیروی انتظامی خانواده او را با تهدید و ارعاب وادار به سکوت کرده اند. ترانه موسوی بنا بر شهادت چند بازداشتی دیگر، آخرین بار در مقر پایگاه بسیج در حین بازجویی دیده شده است. نیروی بسیجی پس از آن این دختر جوان را از دیگر بازداشتیان جدا کردند و به او تجاوز جنسی کردند. ترانه موسوی چندین بار و توسط چندین بسیجی به وحشیانه ترین شکل ممکن مورد تجاوز قرار گرفت. بر اثر شدت جراحات وارده به رحم و مهبل بیهوش شد. بسیجیان که دیدند کار به جای باریک کشیده است بدن نیمه جان او را به بیمارستان امام خمینی کرج بردند، به این امید که پارگی رحم و مهبل و مقعد او را به سانحه تصادف رانندگی نسبت دهند. در بیمارستان اما با معاینه پزشک معلوم می شود که علت جراحات وارده نه سانحه تصادف بلکه تجاوز جنسی بوده است. نیروهای بسیجی که به شدت سراسیمه و نگران شده بودند با مشورت و هماهنگی مقامات بالاتر خود پیکر نیمه جان و بیهوش ترانه را از بیمارستان خارج می کنند و به کلیه پرسنل بیمارستان دستور اکید می دهند در این باره سکوت کنند و با احدی صحبت نکنند. پرستاری که نمی خواهد نامش فاش شود اما، ترانه موسوی را شناسایی می کند. نیروهای بسیجی او را به یکی از بیابانهای خلوت اطراف قزوین می برند. در همان حال که بی هوش بوده مجدداَ به او تجاوز می کنند و بعد بر روی تن نیمه جانش بنزین ریخته و او را به آتش می کشند. به امید اینکه کلیه آثار و نشانه های تجاوز را از بین ببرند.


5. کیانوش آسا:


متولد کرمانشاه، دانشجوی ترم چهارم کارشناسی ارشد رشته مهندسی شیمی در دانشگاه علم و صنعت ایران بود. او در جریان تظاهرات روز دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در میدان آزادی تهران ناپدید شد و روز ۳ تیر ماه ۱۳۸۸ در سردخانهٔ پزشکی قانونی توسط خانواده‌اش شناسایی شد. آسا در اثر اصابت دو گلوله توسط لباس شخصی ها کشته شد. پیکر کیانوش در شهر کرمانشاه به خاک سپرده شد. مراسمی به مناسبت یادبود این جان باخته در دانشگاه علم و صنعت ایران در ٧ تیر با وجود تهدید گسترده مسئولان دانشگاه و وزارت اطلاعات برگزار شد.



6. یعقوب بروایه (تیر ۱۳۶۱ – تیر ۱۳۸۸):


دانشجوی کارشناسی ارشد رشته تئاتر در دانشکده هنر ومعماری دانشگاه تهران، روز چهارم تیر ماه توسط نیروهای بسیج از بام مسجد لولاگر مورد اصابت گلوله قرار گرفت، از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله توسط دوستانش به بیمارستان لقمان انتقال یافت اما به رغم تلاش پزشکان برای جان وی، در نهایت دچار مرگ مغزی شد و به شهادت رسید. یعقوب بروایه فرزند دوم یک خانواده پنج نفری و اهل اهواز بود. وی متولد تیرماه ١٣۶١ بوده و در هنگام مرگ تنها ٢٧ سال سن داشت. به نوشته برخی سایت های خبری یعقوب بروایه که در کنترل کامل مامورین تحت مداوا قرار داشت، از این حادثه جان سالم به در نبرد. او تنها دقایقی پیش از مرگ چشم گشود، دستان مادرش را گرفت و زیر لب گفت: مادر من برای آزادی کشته شدم... و چشم فروبست. گفته می شود مأموران امنیتی پیکر بی جان یعقوب را تحویل گرفتند و به محل نامعلومی بردند و سرانجام بعد از ٤٨ ساعت به خانواده او اطلاع دادند جسد یعقوب به خاک سپرده شده است. مأموران از خانواده او تعهد گرفته اند که از هرگونه اطلاع رسانی و برگزاری مراسم برای او خودداری کنند.



7. محمد کامرانی:


جوان ۱۸ ساله‌ای بود که در جریان نا آرامی‌های پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۸ در روز ۱۸ تیر در نزدیکی میدان ولیعصر تهران دستگیر شد و به بازداشتگاه کهریزک انتقال یافت. طبق گفته خانواده وی، محمد را در حالیکه تقریباَ نیمه جان بوده و سراسر بدنش علائم باتوم و شکنجه بوده به تخت بیمارستان بسته بودند، تا امکان فرار نداشته باشد. با تلاش خانواده بالاخره می توانند محمد را از بیمارستان لقمان مرخص و بلافاصله به بیمارستان مهر منتقل می کنند. اما در آنجا پزشکان متخصص می گویند با توجه به اینکه عفونت تقریباَ تمام بدن را فرا گرفته امیدی در بهبود نیست و محمد ظرف کمتر از٣ ساعت در تاریخ ٢۵ تیر جان می بازد.



8. مهدی کرمی:


یکی از کشته‌شدگان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران است. وی در تقاطع خیابان جنت آباد و خیابان کاشانی تهران در عصر روز دوشنبه، ۲۵ خرداد، بر اثر اصابت گلوله به گلویش، کشته شد. به گفتهٔ «مجموعه فعالان حقوق بشر ایران»، او ۲۵ سال سن داشت.



9. مصطفی غنیان:


دانشجوی مهندسی دانشگاه صنعتی شریف بود که در جریان حمله نیروهای پلیس و سپاه به کوی دانشگاه در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ کشته شد. محل دفن: مشهد.



10. محسن روح‌الامینی نجف‌آبادی:


یکی از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات ریاست ‌جمهوری دورهٔ دهم است که در زندان اوین به قتل رسید. روح‌الامینی که دانشجوی انصرافی رشته کامپیوتر دانشگاه تهران بود در تجمع روز ۱۸ تیر دستگیر و به زندان اوین منتقل شد و در ۱ مرداد جنازه‌اش به خانواده‌اش تحویل داده شد. وی فرزند عبدالحسین روح‌الامينی، رئيس انستيتو پاستور ایران، عضو جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی و مشاور انتخاباتی محسن رضایی بود.


11.بهمن جنابی:


٢٠ ساله، شاغل در مغازه نصب و تعمیرات شوفاژ. وی به گواه شاهدان توسط نیروهای لباس شخصی در حین تظاهرات علیه جمهوری اسلامی به ضرب گلوله به قتل رسید.



12. میثم عبادی:


نوجوان ۱۷ ساله‌ای بود که در جریان اعتراضات پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری در روز ۲۳ خرداد در میدان تجریش تهران کشته شد


13. مسعود هاشم‌زاده:


یکی از کشته‌شدگان حوادث پس از انتخابات ریاست‌جمهوری دورهٔ دهم است که در ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ به ضرب گلولهٔ نیروهای حکومتی، جان باخت. مسعود هاشم‌زاده ۲۷ ساله و دارای دیپلم رشتهٔ علوم تجربی بود. به گفتهٔ برادر مسعود، وی در زمینهٔ موسیقی و طراحی فعالیت می‌کرد و ۹ سال بود که سنتور می‌نواخت.


14. امیر جوادی فر:


متولد ۱۳۶۳ دانشجوی مدیریت صنعتی دانشگاه آزاد واحد قزوین، که در روز ۱۸ تیر ماه در خیابان ۱۶آذر بعد از ضرب و شتم توسط نیروهای امنیتی و لباس شخصی به شدت مجروح و به بیمارستان منتقل شده بود. بعد از یک ساعت در حالی که خانواده اش هنوز نگران سلامتی و بهبود او بودند به نقطه نامعلومی منتقل شد. صبح ۳ مرداد به خانواده اش اطلاع داده شد که برای شناسایی و تحویل جسدش به پزشکی قانونی کهریزک مراجعه کنند.



15. ناصر امیرنژاد (زادهٔ ۱۳۶۲، مرگ ۲۵ خرداد ۱۳۸۸، تهران):


دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران در رشته هوا- فضا بود که در جریان راهپیمایی مردم تهران در میدان آزادی (در ابتدای خیابان محمد علی جناح در تیراندازی از ساختمان بسیج) در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ کشته شد. پیکر این دانشجو در ٢٩ خرداد ١٣٨٨ در یاسوج تشییع و به خاک سپرده شد.



16. حسین طهماسبی:


جوان ٢۵ ساله می باشد كه در جریان تجمعات اعتراضی روز دوشنبه ٢۵ خرداد ماه در خیابان نوبهار كرمانشاه مورد حمله ی مأموران مسلح وابسته به دولت قرار گرفته و در اثر ضربات وارده به قتل رسیده است. حسین طهماسبی بر اثر ضربات متعدد باتوم و اصابت این ضربات به سر توسط نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی کشته شد. حسین به هیچیک از کاندیداها رأی نداده بود و آن روز برای اعتراض به خفقان و استبداد جمهوری اسلامی به خیابان آمده بود. یکی از دوستان حسین می گوید صدها تن از مردم از نزدیک شاهد مرگ وی بودند .



17. داوود نعیم آبادی:


او توسط قاتلان گردان ١١٧ عاشورا در میدان آزادی به ضرب گلوله به قتل رسید پیکر او را روز ٣١ خرداد به خانواده اش تحویل دادند.

18. داوود صدری:


٢٧ ساله؛ روز ٢۵ خرداد در جریان تظاهرات میلیونی مردم تهران تیر خورده و به بیمارستان امام علی منتقل می شود. روز شنبه ٣١ خرداد خانواده برای آوردن داوود به خانه به بیمارستان رفته که مطلع می شوند فرزندشان درگذشته است. روز یکشنبه ١ تیر در قبرستان بهشت شهدای ملارد دفن می شود. گزارش شده که مقامات جمهوری اسلامی ٣۵٠ هزار تومن بابت پول تیر و ۶ میلیون هم بابت تحویل جنازه از خانواده داوود درخواست کرده اند. همچنین گزارشات حاکی از آن بوده که به خانواده داوود توصیه کرده اند که اعلام کنند او بسیجی بوده و توسط مردم به قتل رسیده است.



19. سعید عباسی فرگلچی:


٢۴ ساله، فروشنده کیف و کفش، کسبه ساکن خیابان رودکی )سرسبیل)، مجرد، هویت یکی دیگر از جان باختگان اعتراضات روز شنبه در تهران است. سعید در خیابان رودکی تقاطع بوستان سعدی مقابل بانک پاسارگاد مورد اصابت گلوله قرار گرفته، جان می سپارد. وی کارگر کفش آرام در خیابان رودکی جنوب خیابان دامپزشکی بوده است.



20. بهزاد مهاجر:


از دستگیرشدگانی که در تجمع روز ٢۵ خرداد بازداشت شده بود، به شهادت رسیده است. خانواده وی پس از ٤۶ روز بی خبری روز گذشته جسد وی را در سردخانه کهریزک شناسایی کردند.
بهزاد مهاجر ٤٧ سال داشته و طی این مدت اقوام او به دنبال نشانی بهزاد به دادگاه انقلاب، زندان اوین و مراکز قضایی مراجعه کردند، اما مسئولین از ارائه پاسخ مشخص به آنها خودداری می کردند. به گزارش خبرنامه امیرکبیر روز گذشته و پس از ٤٧ روز آزار و اذیت این خانواده، جسد بهزاد مهاجر به خواهر وی نشان داده شده است.


خانواده مهاجر تأکید کردند جسد بهزاد روز ۳١ خردادماه تحویل پزشکی قانونی شده است اما تا دیروز شنبه در خصوص کشته شدن فرزندشان خبری به این خانواده سرگردان داده نشده است. به نظر می رسد وی بر اثر اصابت گلوله در سینه اش درگذشته است. جسد وی در قطعه ٢٠۸ بهشت زهرا خاک شد.


21. سجاد قائد رحمتی:


یکی از کشته شدگان اعتراضات مردمی پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران است که در خیابان آزادی کشته شد. سجاد اهل شهرستان دورود استان لرستان بود و به همراه خانواده اش در این شهر زندگی می کرد. در تابستان به علت فقر خانواده به تهران برای کار رفته بود.



22. رامین قهرمانی:


متولد سال ١۳۵۸ ـ محل سکونت: خیابان شهرآرا. در درگیری های روزهای پس از انتخابات، مأموران از طریق دوربین مدار بسته یک بانک چهره رامین قهرمانی را شناسایی کرده و برای دستگیری وی به منزلش مراجعه می کنند. به دلیل عدم حضور رامین قهرمانی در منزل مأموران به مادر او می گویند که فرزندش هرچه زودتر خود را معرفی کند. رامین ١۵ روز بعد از اینکه با پای خود برای دفاع از بیگناهیش رفته بود، با بدنی که آثار شکنجه بر آن نمایان بود، از زندان آزاد و پس از دو روز بر اثر جراحات وارده در آغوش مادر به شهادت رسید. او پس از آزادی به مادرش گفته که چندین روز از پا او را آویزان کرده اند. شهید رامین قهرمانی پس از آزادی به دلیل لخته های خون موجود در سینه اش در بیمارستان بستری و به شهادت میرسد. خانواده قهرمانی تحت فشار شدید برای منع انتشار خبر شهادت فرزندشان هستند. آنها تحت تدابیر شدید امنیتی فرزند خود را به خاک سپردند. تا جایی که پس از مراسم خاکسپاری به دلیل تهدیدات نیروهای امنیتی مبنی بر اینکه سر مزار فرزند شهیدشان حق ندارند با صدای بلند گریه کنند و شیون سردهند، ۵ نفر از اعضای فامیل او دچار فشارهای عصبی شدید شده تا جایی که برخی از آنها کارشان به بیمارستان کشیده شده است.


23. کامبیز شعاعی:


در جریان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله وضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را از دست داد. گفته می شود پیکر این دانشجو بدون اطلاع به خانواده ایشان و مخفیانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.



24. حسین اکبری:


یکی دیگر از جوانانی است که پس از بازداشت شدن توسط نیروهای امنیتی در اعتراض‌های روزهای پس از انتخابات ایران، کشته شده است.


این در حالی است که تا تاریخ ٣٠/۴/۸۸ و با پی‌گیری خانواده‌اش از طریق دادگاه انقلاب و بازداشت‌گاه اوین و دیگر بازداشت‌گاه‌های موجود در تهران، هیچ اطلاعی از سرنوشت وی یا محل نگه‌داری‌اش در دست نبود.


در روز ٣١/۴/۸۸ با تماسی که با خانواده‌اش گرفته شد، از آن‌ها خواسته شد تا به بیمارستان امام‌خمینی، برای تحویل گرفتن جسد فرزند خود مراجعه کنند و با مراجعه‌ی آن‌ها مشخص شده است که دلیل کشته شدن وی بر اثر ضربه‌ی مغزی بوده و روی بدن او آثار متعدد باتوم دیده شده است. هم‌چنین تاریخ دقیق شهادت‌اش مشخص نیست و پیکر وی صبح روز یکشنبه ٤/۵/۸۸ در قطعه‌ی ٢١۹ بهشت زهرا تهران در کنار مادر مرحوم وی به خاک سپرده شد.



25. علیرضا افتخاری:


٢۴ ساله خبرنگار ابرار اقتصادی. جسد علیرضا افتخاری، که در جریان جنبش اخیر مفقود شده بود؛ بعد از ٢۵ روز بی اطلاعی خانواده اش؛ روز دوشنبه ٢٢ تیر تحویل خانواده اش داده شده است.


26. حمید مداح شورچه:


دانشجو. همراه با گروهی در صحن مسجد گوهرشاد دست به تحصن زد که توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد. او در مدت بازداشت تحت شکنجه قرار گرفت تا در روز آزادی وی به دلیل شدت جراحات وارده جان سپرد. پزشکی قانونی علت مرگ وی را خونریزی مغزی اعلام کرده است. گفتنی است مراسم یادبود او روز یکشنبه ١۴ تیر برگزار شد.



27. امیرحسین طوفان پور:


در تظاهرات روز ٣٠ خرداد توسط نیروهای امنیتی در خیابان دستگیر شد. بر اساس اظهارات شاهدان عینى مزدوران ابتدا به شدت با چماق به دستش می زنند به شكلى كه دستش كاملا شكسته و از بدن آویزان می شود. سپس با گلوله به سرش شلیك كرده و این جوان را در این تظاهرات به قتل می رسانند. محل دفن حسین درقطعه ٢٣٣ بهشت زهرا ثبت شده است. از خانواده طوفان پور ٢۴ میلیون تومان پول تیر خواسته اند، اما آنها قبول نكرده و به مزدوران گفته اند ما چنین پولى را پرداخت نمی كنیم هر جا خودتون خواستید دفن كنید.



28. مصطفی کیارستمی:


پسر جوانی ۲۲ ساله بود که در روز ۲۶ تیر ۱۳۸۸ در نماز جمعه تهران شرکت کرد و در این روز بر اثر ضربهٔ باتوم به سرش جان باخت. مصطفی کیارستمی در مقابل دانشگاه تهران به دست نیروهای بسیجی و لباس شخصی مضروب می‌شود به نحوی که دیگر قادر به بازگشت به خانه نبوده است و در تماس تلفنی از مادرش تقاضای کمک می‌کند. پس از آن‌که مادر مصطفی او را به خانه باز می‌گرداند، متوجه وخامت حال وی می‌شود تا این‌که او را به بیمارستان کسری تهران انتقال می‌دهد. این جوان به علت خون‌ریزی مغزی ناشی از اصابت باتوم، همان شب فوت می‌کند امّا علت مرگ او سکتهٔ‌ مغزی اعلام می‌شود.



29. عليرضا نوجوان ١٢ ساله بر اثر اصابت ضربه ى باتوم جان باخت


عليرضا همراه با پدرش براى شركت در چهلم شهداى سركوب اخير به بهشت ندا رفته بودند. در هنگام بازگشت لحظه اى دست عليرضا از دست پدرش جدا مى شود، در اين هنگام دست او از زندگى كوتاه مى شود. عليرضا بر اثر اصابت ضربه ى باتوم كه به سرش خورد دچار خونريزى مغزى شد و به شهادت رسيد. عليرضا فقط ١٢ سال داشت.



30. پریسا كلى:


٢۵ ساله فارغ التحصیل رشته ادبیات به دلیل اصابت گلوله به گردن در یكشنبه ٣١ خرداد در بلوار كشاورز جان باخت و سه شنبه ٢ تیر در قطعه ٢۵٩ به خاك سپرده شد.



31. محسن حدادى:


٢۴ ساله طراح برنامه هاى كامپیوترى شنبه ٣٠ خرداد به دلیل اصابت گلوله بر پیشانى در خیابان نصرت جان باخت و سه شنبه ٢ تیر در قطعه ٢۶٢ به خاك سپرده شد.

32. محمد نیكزادى:


٢٢ ساله فارغ التحصیل عمران در سه شنبه ٢۶ خرداد به دلیل اصابت گلوله به سینه در میدان ونك جان باخت و شنبه ٣٠ خرداد در قطعه ٢۵٧ به خاك سپرده شد.



33. محمد حسین برزگر:


٢۵ ساله، دیپلم شغل آزاد به دلیل اصابت گلوله به سر در تاریخ چهارشنبه ٢٧ خرداد در میدان هفت تیر جان باخت و در یكشنبه ٣١ خرداد بعد از تعهد گرفتن از خانواده در قطعه ٣٠٢ به خاك سپرده شد.



34. ایمان هاشمى:


٢٧ ساله شغل آزاد به دلیل اصابت گلوله به چشم شنبه ٣٠ خرداد در خیابان آزادى جان باخت و چهارشنبه ٣ تیر در قطعه ٢۵٩ به خاك سپرده شد.



35. على شاهدى:


٢۴ ساله بعد از دستگیرى و انتقال به كلانترى در تهرانپارس یكشنبه ٣١ خرداد به دلایل نامعلوم در كلانترى جان باخت. پزشكى قانونى علت مرگ وى را نامشخص اعلام كرده، اما خانواده وى معتقدند به علت ضربات باتوم در كلانترى جان باخته است. وى ۴ تیر در قطعه ٢۵٧ به خاك سپرده شد.


36. واحد اكبرى:


٣۴ ساله شغل آزاد و متأهل داراى یك دختر ٣ ساله؛ در شنبه ٣٠ خرداد به دلیل اصابت گلوله به پهلو در خیابان ونك جان باخت و سه شنبه ٢ تیر در قطعه ٢۶١ به خاك سپرده شد.


37. سید رضا طباطبایى:


٣٠ ساله لیسانس حسابدارى، كارمند به دلیل اصابت گلوله به سر در ٣٠ خرداد در خیابان آذربایجان جان باخت و چهارشنبه ٣ تیر بعد از تعهد گرفتن از خانواده در قطعه ٢۵٩ به خاك سپرده شد.


38. ابوالفضل عبدالهى:


٢١ ساله فوق دیپلم برق ٣٠ خرداد در مقابل دانشگاه صنعتى شریف به دلیل اصابت گلوله به پشت سر جان باخت و سه شنبه ٢ تیر در قطعه ٢۴٨ به خاك سپرده شد.


39. نادر ناصری:


٣٠ خردادماه در خیابان خوش جان باخت، محل دفن بابل.

40. سالار طهماسبى:


٢٧ ساله دانشجوى كارشناسى مدیریت بازرگانى رشت، شنبه ٣٠ خرداد در خیابان جمهورى به دلیل اصابت گلوله به پیشانى جان باخت و دوشنبه ٢ تیر در قطعه ٢۵۴ به خاك سپرده شد.



41. کاوه علی پور:


١٩ ساله، شنبه ٣٠ خردادماه در تهران به قتل رسید. بنا به گزارش وال استریت ژورنال: حکومت برای پس دادن جنازه کاوه علی پور معادل ٣٠٠٠ دلار پول گلوله از خانواده اش خواسته است.



42. وحید رضا طباطبایى:


٢٩ ساله لیسانس زبان انگلیسى چهارشنبه ٣ تیر در بهارستان به دلیل اصابت گلوله به سر جان باخت و ۶ تیر، در قطعه ٣٠٨ به خاك سپرده شد.



43.فهیمه سلحشور:


٢۵ ساله دیپلم یكشنبه ٢۴ خرداد به دلیل اصابت باتوم به سر و خونریزى داخلى در میدان وليعصر بعد از انتقال به بیمارستان در تاریخ ٢۵ خرداد جان باخت و ٢٧ خرداد در قطعه ٢۶۶ به خاك سپرده شد.



44. ئشلیر خِضری:


دانشجو، اهل شهر پیرانشهر، روز ١۶ ماه ژوئن، به هنگام حمله و یورش نیروهای رژیم به دانشگاه تهران، جان خود را از دست داده است. پیکر شلیر در شهر پیرانشهر، از سوی خانواده اش به خاک سپرده می شود.



45. فاطمه براتی:


در جریان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله و ضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را ازدست داد. گفته می شود پیکر این دانشجویان بدون اطلاع به خانواده ایشان و مخفیانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شدند.



46. کسری شرفی:


در جریان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله وضرب و شتم قرار گرفته جان خود را از دست داد. گفته می شود پیکر این دانشجو بدون اطلاع به خانواده ایشان و مخفیانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.



47. سرور برومند:


۵٨ ساله که به اتفاق دخترش فاطمه رجب پور در جریان تیراندازی نیروهای نظامی به مردم در تاریخ ٢۵ خردادماه در خیابان محمدعلی جناح جان باخت. همسرش ابراهیم رجب پور می گوید: به کمر و گلوی زن و دخترم تیر زده بودند. وقتی رسیدیم هردو غرق خون بودند. تشخیص پزشکان این است که در همان لحظه اصابت گلوله کشته شده اند.



48. فاطمه رجب پور:


٣٨ ساله که به اتفاق مادرش سرور برومند در جریان تیراندازی نیروهای نظامی به مردم در تاریخ خردادماه در خیابان محمدعلی جناح جان باخت. پدر فاطمه ابراهیم رجب پور می گوید: به کمر و گلوی زن و دخترم تیر زده بودند. وقتی رسیدیم هردو غرق خون بودند. تشخیص پزشکان این است که در همان لحظه اصابت گلوله کشته شده اند.



49. فرزاد جشنی:


جوانی ایلامی فرزند سید جعفر، اهل شهرستان آبدانان ایلام، که برای امرار معاش در تهران به سر می برده است، در اثر حمله ی نیروهای رژیم جان خود را از دست داد. پیکر فرزاد با تدابیر امنیتی و با جلوگیری از اطلاع رسانی، در ١٩ ماه ژوئن، در شهر آبدانان به خاک سپرده شد.



50. محسن ایمانی:


در جریان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله وضرب و شتم قرار گرفته و در این بین جان خود را از دست داد. گفته می شود پیکر این دانشجو بدون اطلاع به خانواده ایشان و مخفیانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.



51. مبینا احترامی:


دانشجوی بهبهانی دانشگاه تهران در جریان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله وضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را از دست داد. بهبهان شنبه ٣٠ خرداد در سوگ مبینا نشست و خانواده داغدارش را یاری نمود. مادر مبینا دیروز در میان ضجه هایی جانسوز گناه کشته شدن عزیز خود را از مسئولان می پرسید و از مردم می خواست نگذارند خون عزیزش اینگونه پایمال شود.



52. پويا مقصود بيگی:


دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه. او در تاريخ ٣٠ خرداد ٨٨ توسط نيروهای امنيتی کرمانشاه دستگير و تحت شکنجه های وحشتناک در زندان کرمانشاه قرار می گيرد و پس از آزادی فوت می کند. مادرش بهجت (زهرا) نوذری که برای اعتراض و دادخواهی به کشته شدن فرزندش بدن خود را گل گرفته و در مقابل اداره اطلاعات کرمانشاه به تنهايی تحصن کرده بود، در ساعت ١٠ شب اولين روز تحصن خود دستگير شده است و تا کنون اطلاعی از او در دسترس نیست.



53. تینا سودی:


دانشجو، روز شنبه ٣٠ خرداد توسط گلوله اى در میدان انقلاب به قتل می رسد. اما مأموران مزدور به خانواده سودی گفته اند كه اگر مى خواهید جسدش را بگیرید باید بگويید كه با مرگ طبیعى مرده است.



54. سعید اسماعیلی خان ببین:


٢٣ ساله كه بر اثر وارد شدن ضربه به سرش در حوادث تهران كشته شده است، در شهر خان ببین (استان گلستان) به خاك سپرده شده است. جزئیات دقیق تر هنوز دریافت نشده است.



55. مسعود خسروی:


در ٢۵ خردادماه در میدان آزادی جان باخت، مدفون در بهشت زهرا.



56. سالار قربانی پارام:


٢٢ ساله، بود در تظاهراتهاى اخیر جان باخت. جمهوری اسلامی علت فوت را تصادف اعلام كرده است. پدر ایشان در میدان انقلاب جنب بانک رفاه مغازه لباس فروشی دارد. در میرداماد مراسمى براى بزرگداشت وی برگزار شد.



57. ایمان نمازی:


دانشجوى رشته عمران دانشگاه تهران، ٢۵ خردادماه ، کوی دانشگاه.

58. مریم مهر آذین:


٢۴ ساله در خیابان آزادی با شلیک گلوله جان باخت.


59. میلاد یزدان پناه:


٣٠ سال در خیابان آزادی با شلیک گلوله جان باخت.


60. حامد بشارتی:


٢۶ ساله در خیابان آزادی با شلیک گلوله جان باخت.


61. بابک سپهر:


٣۵ ساله در خیابان آزادی با شلیک گلوله جان باخت.


62. امیر کویری:


فارغ التحصیل از دبیرستان تطبیقی تهران.


63. فرزاد هشتی:


اطلاعاتی در دست نیست.



64. ندا اسدی:


اطلاعاتی در دست نیست.

65. محرم چگینی قشلاقی:


فرزند میرزا قلى ٣۴ ساله، قطعه ٢۵۶ بهشت زهرا ردیف ١۴۶ شماره ١٣


66. محمد حسین فیضی:


فرزند غلامرضا ٢۶ ساله، قطعه ٢۵٧ بهشت زهرا ردیف ٣١ شماره ٢۵


67. آقای معزز:


٢٧ ساله یکی از جانباختگانی است که در اعتراضات گسترده و خونین مردم تهران در ٣٠ خرداد ماه شرکت کرده بود. او حوالی میدان آزادی با اصابت گلوله به چشمش جان خود را فدای راه آزادی مردم ایران کرد.


68. رامین رمضانی فرزند مهدی:


٢٢ ساله، قطعه ٢۵٧ بهشت زهرا ردیف ۴۶ شماره ٣٢



69. مهرداد حیدری:


روزنامه نگار مشهدی. مهرداد نقدهای تندی بر وزارت اطلاعات و نیروهای امنیتی در روز شنبه ٢٠ تیر نوشته بود و نسبت به فشار بر جوانان برای اعتراف گیری اعتراضات شدیدی کرده بود. او روز یکشنبه ٢١ تیر به طرز مشکوکی در مشهد به قتل رسید. به گزارش سایتهای انترنتی، حیدری که پیشتر در روزنامه خراسان فعالیت داشت، بنا به دلایلی به هفته نامه نسیم مشهد رفت و در آن نشریه در محیطی استانی به نوشتن پرداخت. وی خرداد ماه، با دعوت روزنامه خراسان رضوی به آن روزنامه رفت و در یادداشت های ثابت روزنامه حضوری فعال داشت. مهرداد حیدری در آخرین یادداشت خود ضمن انتقاد از وزارت اطلاعات در کسب اطلاعاتی ساختگی، این وزارتخانه را محکوم به نداشتن...



70. لی فتحعلیان:


محل جان باختن: روبروی مسجد لولاگر. محل سکونت: خیابان رودکی، خیابان شکوفه (خمسه).


71. جعفر بروایه:


استاد دانشگاه چمران اهواز و دانشجوی مقطع دکترای دانشگاه تهران که برای شرکت در امتحانات به تهران رفته بود ٢٨ جون، ٧ تیر در تظاهرات میدان بهارستان شرکت می کند و از ناحیه سرمورد اصابت یک گلوله قرار می گیرد که بعد از آن به یکی از بیمارستانها ی تهران منتقل و قبل از رسیدن به بیمارستان جان می بازد. جسد وی توسط یکی از دوستان وی شناسایی و به اهواز منتقل و تحویل خانواده وی شد. مراسم دفن جعفر در حضور نیروهای امنیتی رژیم انجام گرفت.


72. حسن کاظمینی:


پدربزرگ وی به نام علی کاظمینی طی نامه سرگشاده ای به مطبوعات نوشته است: چند روز قبل نوه ١٩ ساله ام حسن، به خیابان انقلاب رفت تا به همراه همفكرانش علیه حقى كه از كف داده بود، تظاهرات كند. در جمعی كه برای آن مجوز نداده بودند حاضر شد و عواملی به ادعای آنكه تجمع غیرقانونی است با جمعیت حاضر برخورد كردند و حسن دیگر به خانه برنگشت.


73. رفیق علیرضا داوودی:


از دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب اصفهان، در تاریخ ۷ مرداد ۸۸ در سن ۲۶ سالگی در بیمارستان درگذشت. رفیق علیرضا داوودی سردبیر نشریه دانشجویی راه خاکي در دانشگاه اصفهان، سخنران و سازمانده مراسم هشت مارس ۸۶ در اصفهان، سخنران و سازمانده مراسم ۱۳ آذر سال ۸۶ در اصفهان، سخنران مراسم اول مه سال ۸۷ در کامیاران ، فعال و سازمان دهنده‌ اعتراضات کارگری در اصفهان بود. علیرضا داوودی طی فعالیت در دانشگاه از تحصیل محروم شده و در ۲۴ بهمن ماه ۸۷ همزمان با بازداشت محمد پورعبدالله در تهران، در شهر شاهین شهر اصفهان بازداشت گردید. وی در تاریخ ۵ اردیبهشت ۸۸ با قرار وثیقه میلیون تومانی از زندان آزاد شد و در...

74. آرمان استخری پور:


١٨ ساله از شیراز که در درگیری های چند روز اخیر (زمان مجروح شدن نامعلوم است) شیراز در محله ابیوردی مورد اصابت باتوم قرار گرفته و به کما رفته بود. او که به منزل پیرزنی در حوالی درگیریها پناه برده بود روز دوشنبه ٢٢ تیر جان باخت و پیکر این عزیز جان باخته سه شنبه ٢٣ تیر برابر با ١۴ جولای در دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شد. گفتنی است که پزشک آرمان علت مرگ وی را مرگ مغزی اعلام کرد.

75. حسین اخترزند:


یکی ازجانباختگان حوادث اخیردراصفهان، محله مسجد لنبان، فردی به نام میباشدکه مجرد بوده است ودرعین حال نان آور خانواده و خواهران و برادرانش بوده است .