Saturday, August 1, 2009

حتی برادرزاده 5 ساله من هم باور نکرد که اعترافات حقیقی است

الان که در بیست و سی داشت اعترافات ابطحی را میذاشت برادرزاده ام که 5 ساله است اومد و گفت این آقا داره از رو برگه میخونه چرا خودش حرف نمیزنه!
آخه کسی نیست به اینا بگه خ.ر و ا.ن که بودید حالا فکر کردید ما خ.ر و ا.ن. هستیم!
فقط تو این لحظه بغضمو با این جمله میتونم نشون بدم که آقای خ.ر. و آقای ا.ن. الهی به عذای بچه هاتون بشینید و داغ آه ما مردم سرتاسر وجود و زندگیتونو بپوشونه. اهل نفرین نیستم ولی لحظه سختی بر مردم میگذره. دوستان خواهش میکنم خسته نشیم و مبارزه را ادامه بدیم تا به دموکراسی برسیم. و نذاریم خون شهدای ما پایمال بشه. به امید روزهای سبز و شاد...

No comments:

Post a Comment